تراوشات مغز پریود من

کاش بیداری و آرامش جمع می شدند

تراوشات مغز پریود من

کاش بیداری و آرامش جمع می شدند

چطور از ماهی قرمز نگهداری کنیم؟

بچه که بودم همیشه ماهی قرمزهام خیلی زود میمردن و اول سال منو عزادار میکردن. 

برای اینکه شما هم یاد بگیرید بهتر از ماهیاتون نگهداری کنید و نوروز خدای ناکرده خونه هاتون عزاخونه نشه برا ماهیتون ، مطالبی رو که از چند تا سایت دزدیدم در زیر قرار میدم 

خودتون و ماهیاتون حالشو ببرید : 

 

ماهی قرمز که نام علمی آن کاراسیوس اوراتوس است و از خانواده کپور ماهیان بوده، خاستگاه اولیه آن کشور چین است که با گذشت زمان به نقاط دیگر جهان بالاخص ایران معرفی شده است تا آنجایی که هر‌ساله میلیون‌ها قطعه ماهی قرمز بر سر سفره‌های هفت‌‌سین می‌آیند. [چطور از ماهیان آکواریومی نگهداری کنیم؟]

ماهی قرمز، این حیوان دوست داشتنی که حضورش همراه با شادی، آرامش و زیبایی است، تاریخی چند هزارساله را پشت سر نهاده است تا به‌ عنوان قدیمی‌ترین ماهی خانگی یا زینتی به حوض خانه‌ها و آب نماهای عمومی راه یافته و سال‌هاست، زینت بخش سفره‌های هفت سین در ایام نوروز شده است.

بسیاری از کودکان ایرانی از طریق همین ماهی‌های قرمز سفره هفت سین، با دنیای حیوانات آشنا می ‌شوند و برای بسیاری از ما ،عشق و علاقه به حیوانات از همین ماهی قرمز شروع شده است. 

غذای ماهی‌ها 

گرچه عمدتاً ماهی قرمز را به جهت نگهداری در آکواریوم پرورش می ‌دهند، اما در ایران در رودخانه‌های حوزه آب ریز دریای خزر نیز می ‌توان آنها را یافت.

در قدیم خانه‌ها وسیع بودند و حوض‌های بزرگی در آنها وجود داشت، لذا مردم ماهی قرمز را در طول سال در خانه‌های خود نگه می‌ داشتند و شاید به همین دلیل است که این ماهی‌ها، ماهی حوضی نیز نامیده می ‌شوند.

اکثر این حوض‌ها دارای آب راکد بودند که خود مرکزی برای تولید حشرات بود. ماهی‌های قرمز براساس ساختار زیستی شان به‌خوبی در آب‌های راکد می ‌توانند زندگی کنند و برای تغذیه خود از تخم حشرات استفاده نمایند.  

با توجه به آنچه گفته شد، تغذیه ماهی‌ها در تنگ، از اهمیت بالایی برخوردار است و بهترین کار این است که از غذاهای مخصوص آنها استفاده شود.

غذای ماهی نیز باید در ظروف کاملاً دربسته و در جای خشک، خنک و تاریک نگهداری شود.

توجه به تاریخ مصرف غذای ماهی، یکی از اصول اولیه خرید و نگهداری است. از غذاهایی که تاریخ مصرف آن گذشته است هرگز برای تغذیه ماهی استفاده نکنید.

ماهى قرمز بایستى با غذاهاى کم پروتئین و سرشار از کربوهیدرات شناور در سطح آب تغذیه شود.

این ماهی بایستى دو بار در روز و برای مدت یک تا دو دقیقه تغذیه شود.غذا دهى بیش از حد باعث انباشت مواد آلى و دفعى و در نتیجه مسموم شدن ماهى خواهد شد.

از خرده‌های ریز نان یا حبوبات پخته شده یا زرده تخم مرغ می‌توان به‌عنوان غذای این ماهی‌ها استفاده نمود.

خانه ماهی‌ها

اولاً درصورتی‌که ماهی دارید و ماهی جدیدی را خریداری کرده‌اید، حتماً آنها را جدا از هم نگه ‌دارید. حداقل زمان برای این جدایی (دوره‌ی قرنطینه‌) دو هفته است.  

محل قرار گرفتن آکواریوم یا ظرف نگهداری ماهی در منازل نباید در معرض نور مستقیم خورشید باشد، زیرا علاوه بر بالا بردن درجه حرارت آب، باعث رشد زیاد جلبک‌ها روی دیواره آن و ایجاد منظره نامناسب در ظرف نگهداری می شود. همچنین سبب بروز مشکلات خاص خود مانند نوسانات میزان اکسیژن آب و مسمومیت‌های احتمالی برای ماهی می‌ گردد.

معمولا افراد از تنگ‌های گرد و کروی و فاقد ضلع به‌ عنوان زیستگاه ماهی استفاده می ‌کنند. ماهی قرمز در ظروفی این چنینی، قدرت جهت یابی خود را از دست می ‌دهد و ضلعی را نمی‌ یابد تا بازتاب موج برگشتی آب را پی بگیرد. لذا بهتر است از ظروفی غیر کروی و با دیگر اشکال هندسی استفاده شود.

اگر دقت کنید عمدتاً ماهی‌های قرمز پس از چرخیدن به دور تنگ، در کف تنگ به شکلی ایستایی باقی می ‌مانند.

هر چه ظرف نگهداری بزرگ تر باشد، تحرک و اکسیژن بیشتری را برای ماهی به ارمغان خواهد آورد.

توجه داشته باشید ظروف فلزی زیستگاه مناسبی برای ماهی‌ها محسوب نمی ‌شوند.  

میزان تراکم (تعداد) ماهیان در ظرف نگهداری آنان از عوامل بسیار مهمی است که باید در نظر گرفته شود، زیرا علاوه بر اینکه تراکم زیاد به‌ عنوان یک استرس محسوب می ‌شود، باعث افزایش انتقال بیماری‌ها می شود و آلودگی آب و رقابت ناسالم غذایی را نیز باعث می‌ گردد.

ماهی قرمز باید به‌ صورت طبیعی از آفتاب استفاده کند. برخی افراد با توجه به محدودیت‌های زندگی آپارتمانی، ظرف نگهداری ماهی را مدت‌های طولانی در معرض نور خورشید قرار می ‌دهند که این امر باعث سوختن پوست ماهی و بروز مشکلات بعدی می‌ شود.

البته محل قرار گرفتن ظرف نگهداری ماهی در منازل نباید در معرض مداوم جریان مستقیم هوا باشد، زیرا باعث کاهش دمای آب می ‌شود.

ظرف نگهداری ماهی را در مکانی ثابت قرار دهید و از جابه‌جایی مداوم و یا ضربه زدن به آن خودداری کنید، زیرا ضربه‌های وارد شده بر آن، یک استرس محیطی برای ماهیان محسوب می شود. ماهی قرمز بر اثر ضربه‌ای هرچند کوچک به تنگ و یا صدای تولید شده در محیط، به ‌شدت می‌ ترسد و سکته می ‌کند. 

جون مادرتون یا ماهی نخرید یا اگه خریدین ازشون مراقبت کنید

۵

می دانستم

که سرانجام

روزی از این راه باید بگذرم

با این همه

چطور خبرم بود

که

روز موعود امروز است؟!

از بین این سه نفر یک رئیس برای دنیا انتخاب کنید!!!

فرض کنید . . .

به شما، این امکان را میدهند که از بین سه نفر یک رئیس برای دنیا انتخاب کنیدکه بتواند به بهترین وجه دنیا را رهبری کرده صلح و ترقی و خوشبختی برای بشریت به ارمغان بیاورد.

بین این سه داوطلب کدام را انتخاب میکنید.

قبلا یک سوال: شما مشاور و مددکار اجتماعی هستید . . . .

زن حامله ای میشناسید که هشت فرزند دارد. سه فرزند او ناشنوا، دو فرزند کور و یکی عقب مانده هستند. در ضمن خود این خانم مبتلا به مرض سیفیلیس است. از شما مشورت میخواهد که آیا سقط جنین کند یا نه . . . . با تجارب زندگی که دارید به ایشان چه پیشنهادی میدهید؟

خواهید گفت سقط کند؟

فعلا بریم سراغ سه نامزد ریاست بر جهان

شخص اول:

او با سیاستمداران رشوه خوار و بد نام کار میکند، از فالگیر غیب گو و منجم مشورت میگیرد. در کنار زنش دو معشوقه دارد. شدیدا سیگاری بوده و روزی هم ده لیوان مشروب میخورد.

شخص دوم :

از دو محل کار اخراج شده، تا ساعت 12 ظهر میخوابد.در مدرسه چند بار رفوزه شده.در جوانی تریاک میکشیده و تحصیلات آنچنانی ندارد. ایشان روزی یک بطر ویسکی میخورد، بی تحرک و چاق است.

شخص سوم:

دولت کشورش به ایشان مدال شجاعت داده، گیاهخوار بوده و دارای سلامت کامل هست. به سیگارومشروب دست نمیزند و در گذشته هیچ گونه رسوایی به بار نیاورده.

به چه کسی رأی میدهید؟

کاندید اول : فرانکلین روز ولت

                                       کاندید دوم : وینستون چرچیل

                                                                        کاندید سوم :آدولف هیتلر

چه درسی میگیریم؟

راستی خانم حامله فراموش نشود؟

اگر به آن خانم پیشنهاد سقط جنین دادید همان بس که لودویگ فان بتهوون را به کشتن دادید!  

 

پس چه درسی گرفتیم؟

پیش داوری  خوراک روزمره ما انسانها . . .

از بزرگترین اشتباهات بشر است !

منبع: توی سایت کلوب خوندم ولی نمیدونم کی نوشته!!

امروز کسی از مصدق یاد کرد

 

امروز سالمرگ مصدق است 

آیا به راستی کسی یادی کرد از کسی که روزگاری برای ایران مبارزه می کرد .
آیا کسی به یاد آورد حماسه مردان بزرگ را.
آیا کسی در دل به او آفرین گفت.
در کشوری که مردمانش به فراموشی تاریخی دچارند  و از این بابت سرامد در دنیا ،می دانم انتظار زیادی است که اگر  آزاد نیستیم آزاده باشیم
حالا 14 اسفندهای زیادی مانده مردان زیادی هستند که همچنان مبارزه می کنند ،برای ایران ،برای آزادی،برای آزادی ایران .
ممکن هست روزی موفق شویم تا به آزادی برسیم ،ممکن هم هست هیچ وقت موفق نشویم ، ولی آن روز خواهیم گفت گرچه آزاد نبودیم ولی آزادگی را هم به چند روزی زندگی با ذلت نفروختیم .
شاید ما که نه ولی مصدق را باور دارم که آزاده زیست و از آن مهمتر برای آزادی مردمش مبارزه کرد
راهش پر رهرو باد

اماله

هیچ شده دماغتو بچسبونی به آسفالت و راه بری ؟

هیچ شده از بیرون یه نگاه کوچولو به خودت کنی؟

هیچ شده از بعد از کلی راه رفتن برسی خونه و زنجیر بشی به نرده های ِ سرد ِ ایوون !

هیچ شده گشنه باشی و به غذا فکر نکنی ؟! تشنه باشی و به آب !

هیچ شده خوشحال باشی و یهو همه ی بدبختیات یادت نیاد !

هیچ شده روز ِ تولدتو توی مترو داد بزنی ؟!

هیچ نشده ! میدونم ! نشده !

برابری!!!

آدمها با هم برابرند ، اما پولدارها محترمترند .

همه آدمها با هم برابرند ، اما دخترها پرطرفدارترند .

همه آدمها با هم برابرند ، اما بچه ها واجبترند .

همه آدمها با هم برابرند ، اما خانمها مقدمترند .

همه آدمها با هم برابرند ، اما سیاهها بدبختترند و سفیدها برترند...

البته تبعیضی در کارنیست .

در کل همه آدمها با هم برابرند ،

اما بعضیها برابرترند ....!!!

مداح و مداحی

مردم ایران در دهه 20 این تصنیف را از قول مداحان می خواندند: 

ای حوریان لب بون 

ا... بشه قربونتون 

من ذاکر پیغمبرم 

از شووراتون بهترم 

دستی کشم بر رون تون  

تنبون کنم از کو..تون 

جلد 10 کتاب کوچه شاملو صفحه 993 

مردم آن روزها چه خوب این قشر را می شناختند و مردم امروز... 

چرا ما روز به روز به جای پیشرفت خرتر میشویم و بینش و شعور خود را ذره ذره از دست می دهیم؟

هیشکی منو دوس ندارههههههه

امروز روز مهندسی بود 

هیچکس بهم نگفت مهندس روزت مبارک 

چرااااااااااااا

زن ایده ال(داستانک)

28 سالش شده بود دوروز پیش 28 سالش شده بود وتوی این همه سال چقدر گشته بود چقدر کتاب خوانده بود و چقدر لابه لای صفحات مقاله های روز و کتابهای تازه منتشر شده چقدر بین ساعت کلاس های دانشکده توی راهروهای خلوت و اداره های شلوغ این سو و آن سو گشته بود تا زن دلخواه زندگی اش را بیابد . چقدر گشته بود و نیافته بود تا اینکه صبح آن روز اتفاق افتاد . نه توی قطب علمی دانشگاه نه توی کتابخانه نه کلاس دانشکده نه همایش بزرگ داشت فلان بزرگ ونه هیچ جای مشابه دیگری. زن دلخواه زندگی اش آن روز صبح توی صف شیر یارانه ای اتفاق افتاد درحالیکه یک گوشه ی چادرش را به دندان گرفته بود و با بی نظمی وشلختگی خاصی توی سبد خریدهای آن روز به دنبال کیف پولش میگشت . یک کامل زن چهل ساله یا حتی خیلی بیشتر . یک آن چیزی توی دلش لرزید . نگاه کرد به زن که حالا یک اسکناس چروک 500 تومانی را گرفته دستش و هی گردنش را از صف کج می کند تا ببیند چقدر مانده است به نوبت او. باخودش گفت این است . خودش است . زنی که سالها به دنبالش بودم همین است .همین زن ساده ی شلخته . ایستاد گوشه ی پیاده رو طوری که بتواند تمام زوایای زن را خوب ببیند و چه لذتی می برد ازاین اندام ازهم دررفته که نشان سالها هم آغوشی را با خودش داشت. یک لحظه فکر کرد شاید شوهر داشته باشد حتما دارد نمی شود که همین طور رفت و از هر زنی خواستگاری کرد .توی همین فکرها بود که یک بچه ی 5 ساله با سروصورتی پفکی و انگشتی که توی دهان می مکید نزدیک شد به زن . زن نگرانیش را هل داد توی صورت پسرک و چیزی گفت که از آن فاصله معلوم نبود. باخودش گفت بچه دارد این زن یعنی میشود شوهر نداشته باشد ؟! معلوم است که میشود نمیشود که هرزنی که بچه دارد شوهرهم داشته باشد . درگیر خیالات خودش بود که زن پاکت شیررا گرفت وانداخت کنار خرید های دیگرش گوشه ی چادررا دوباره نشاند لابه لای دندانهایش دست پسرک را گرفت وبه راه افتاد. مرد جوان پسا پس زن می رفت و با هرقدم زن بیشتر بیتاب و شیفته اش میشد یک حس ناب داشت شبیه پیدا کردن زنی دلخواه بعداز سالها جستجو و جستجو ... زن پیچید توی کوچه و ایستاد مقابل یک درکهنه ی سبز رنگ . سبد را گذاشت روی زمین وباز شروع کرد به جستجوی کلید توی کیفش . چه حرکات کند بی اعتنایی . چه لذتی می برد از این زن که اینهمه ساده است و این همه آرام انگار شلوغی دنیا هیچ اثری بر کندی رفتاروآرامش نگاهش نداشته است. این زنی است که می توان توی آغوشش گم شد از ترافیک ودود و دغدغه . کاش شوهر نداشته باشد. وزن شوهر نداشت زن سه تا بچه داشت که به تساوی مادرشان بود واین به جذابیتش می افزود . زنی که مادر سه تا بچه باشد حتما باید آدم بزرگی باشد اما این چیزی نبود که مرد جوان به دنبالش بود او زنی نمی خواست که بزرگ باشد که مهندس باشد معلم باشد یا حتی خیاط . مرد زنی می خواست که زن باشد و این بیوه ی شلخته زنی بود به تمامی زن ... مرد جوان علی رغم شیون های پی درپی وبی امان مادرش یک روز به دیدن زن رفت و بلادرنگ از او خواست زنش بشود . و زن قبول کرد . زن فکر نمی کرد وبلد نبود از چیزی بترسید .یک شجاعت آمیخته به حماقت ویک نوع کودنی خاص توی وجودش مرد را دیوانه کرده بود .واین زن ، زن رویاهای مرد بود زنی که دستهایش بوی پیازرنده می داد و صورتش بوی بخار خورشت . چقدر از بوی کرم های نیوا و فلان وفلان خسته شده بود زن رویاهای مرد زنی بود که موهایش مش نداشته باشد ناخن هایش لاک نداشته باشد و بتواند هرنوع غذایی بپزد ویک عالم ترشی بیاندازد هرسال . زنی که وقتی به سینه های او دست می زند بوی شیر تازه بچید توی اتاق . زنی که وقتی با او میخوابد مطمئن باشد که حامله خواهد شد زنی که از خرید وسائل جلوگیری لپ هایش گل بیاندازد و وقتی مرد می خواهد اورا ببوسد کلی خجالت بکشد .واین زن با این رحم مستعد وبا این بچه های سالم وقوی نشان میداد که زنی است به تمامی زن و یک زن کاملا زن حتی اگر سالها شوهر داشته باشد بازهم بلد است چه طور خجالت بکشد...

سرگذشت اندوهبار دختری که به استالین دسته گل هدیه کرد

سرگذشت اندوهبار «گلیا»

او درآن روز می‌گفت: خوشبخت ترین دختر جهان است.
در آرشیو کرملین او با چهره‌ای پر از شعف درحال بوسیدن رفیق استالین است. درحالی که دسته گلی به او می‌دهد. نام او گلیا مارکیزوف است که درهفتم ژانویه 1936 هفت ساله بود.
ژوزف استالین حاکم مطلق اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. فردپرستی به اوج خود رسیده بود و اعدام رهبران بزرگ آن کشور از جمله کامنوف، زینویف، بوخارین و دیگران آغاز شده بود. گلیا دختر کوچک «آردان مارکیزوف» دبیر دوم حزب کمونیست یکی از جمهوری‌های شوروی به نام مغولستان بود.
 
به مناسبت داده‌های انقلاب در جمهوری‌های شوروی ماکیزوف و همسرش دومنیکا که دانشجوی پزشکی بود به کرملین دعوت شده بودند. گلیا حکایت می‌کند که او و پدر و مادرش به همراه هنرمندان و موسیقیدانان مغولستان در ضیافت کرملین حضور داشتند. در وسط نطق یک نفر از اهالی کلخوز، من سخت به هیجان آمدم و درحالی که دسته گلی پشت خود پنهان کرده بودم بلند شده و فریاد زدم: من می‌خواهم پدر استالین را ببینم.
استالین لبخندی زد و مرا فرا خواند و روی میز نشاند. وقتی دسته گل را به او دادم مرا بغل کرد و تبسمی ‌از خوشحالی بر لبان او نقش بست. جشن که پایان گرفت استالین دو هدیه به من داد ساعتی طلا در جعبه زیبای قرمز و یک گرامافون برقی. فردای آن روز عکس من و استالین در همه روزنامه‌های سراسر شوروی چاپ شد و زینت بخش همه مغازه‌ها شد. صدها هزار عکس من و استالین چاپ و در سراسر شوروی توزیع شد. به هر جا که می‌رفتم از خوشحالی فریاد می‌زدم این عکس من و پدر استالین است. دستگاه عظیم تبلیغاتی این عکس را نمایانگر توجه عمیق استالین به بهبود زندگی میلیونها کودک در شوروی می‌دانست.
یک سال بعد در پانزدهم دسامبر 1937 تصفیه حزبی شامل مغولستان شد. گلیا حکایت می‌کند که با خبر شد پدرش را بازداشت کرده‌اند و به سیبری تبعید کرده اند. دومنیکا مادرم به سازمان امنیت شوروی مراجعه کرد به او گفته شد: مارکیزوف  به ده سال تبعید در سیبری محکوم شده بدون آنکه بتوان با او مکاتبه کرد. پس از مدتی دریافتم که او به قتل رسیده.
 
مادرم مجددا به پلیس مخفی مراجعه و شکایت کرد که باید دریابد که گناه او چه بوده است. اما درسال 1940 دریافتم که مادرم را به یک تیمارستان فرستاده بودند و درآن جا او را سر بریده اند. مقامهای رسمی‌اعلام کردند که او خودکشی کرده است.
گلیا می‌افزاید: درسال 1996 آرشیوگ –ژ- ب( پلیس مخفی شوروی) را بررسی کردم تا به حقیقت پی ببرم. در یک پرونده هشتصد صفحه ای نامه‌یی دیدم از رییس پلیس مخفی ترکمنستان که با یک تبعیدی  چه باید بکنیم او هنوز عکس استالین و دخترش را نزد خود نگه داشته است و به آن مباهات می‌کند؟
 
پاسخ فوری آمد. «سر به نیستش کنید» گلیا در پایان حکایت غم انگیز خود می‌افزاید: وقتی به یاد می‌آورم که درسال 1953 به هنگام مرگ استالین من زار زار گریستم و هفده سال پیش در بغل او نشان محبت پدرانه استالین به کودکان شوروی بودم اما درواقع او قاتلی بود که کودکی مرا نابود کرد، تاثر همه وجودم را فرا  می‌گیرد.