انگار عسل در ماتحتم ریخته اند !
چسبیده ام به زمین !
خدا هم در این ایام سرش شلوغ است و پی ِ بازی با ما نیست !!!!!!!
حوصله ی بوق زدن هم ندارد !
آخر تا خشتک زیر ِ وام است !
مبل و مان ِ عرش را عوض کرده !!!!!!!!!
میگویم : نداری خوب نکن !
میگوید : هیچ کس ندارد ! ولی ببین چه بکن بکنی است !!!!!!
چند روز گذشته رو توی نمک آبرود و جنگل سی سنگان گذروندم
وای که چقدر سرد بود و مه آلود
صبح تا شب توی جنگل و کنار دریا بودم
و
شب تا صبح با شومینه هم آغوش
ولی با این حال
دریا ، جنگل ، بارون
همه و همه زیبا بود
ولی خدای من
مردم اونجا چقدر بد و بی انصافن
هر چی طبیعت بهت میبخشه
مردم ازت میگیرن
.
.
.
اما الان
هرچی خورده بودم پرید