تراوشات مغز پریود من

کاش بیداری و آرامش جمع می شدند

تراوشات مغز پریود من

کاش بیداری و آرامش جمع می شدند

یادی از حسین پناهی

امروز یادش افتادم  

و نمیدونم چرا همش این شعر میومد توی ذهنم 

امیدوارم درست بنویسمش 

.................................. 

 من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم

دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم

قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان می ترسم

عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم

کودکان را دوست دارم
ولی از ائینه می ترسم

سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم

من!!!

من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم

براندازی با اندام

هر چی تاریخ میخونم 

هر چی کتابها رو ورق می زنم 

در هیچ برهه ای از تاریخ ایران و جهان ندیدم حکومتی به زنان به خاطر بزرگی سینه یا باسن گیر بده و بهشون بگه شما برانداز نرم هستین!!! 

باور کنید 

 بارها 

با همین چشمان خودم  

دیدم که گشت ارشاد به زنانی گیر داده 

که مانتو تنشون بوده 

و 

مقنعه سرشون و تیپ کاملا رسمی داشتن

ولی مورد آزار گشت قرار گرفتن  

که چرا سینه یا باسنت از زیر لباس معلومه 

آخه چیکار کنه بنده خدا؟ 

مگه سایز بدنش دست خودشه؟  

.

یا من دیوانه ام که اینا واسم عجیبه

یا....

۷

چرا تازگی ها اینجوری شدم  

راستش

 

 

دیگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد!!!

ازدواج یا ارضاء ش....

بالاخره م هم کسی رو پیدا کرد که باهاش ازدواج کنه 

بله دوست اصفهانی و مذهبی و متعصب من 

کسی که هر وقت میدیدمش از تنهایی مینالید 

کسی که فقط زن میخواست و واسش مهم نبود طرفش کی باشه 

فقط مهم این بود که زن باشه!!! 

بزودی عقد میکنه 

یک عقد طولانی مدت 

 و البته با فرهنگی که دارن بعید میدونم بتونه به قول اصفهانی ها کاری صورِت بده 

فقط گمون کنم از این به بعد هدفمند جُنُب میشه و لااقل یک تصویر از شریک ثکس اش در ذهن خواهد داشت و شبها خوابشو میبینه!!!!!!!  

مبارکشون باشه 

ولی  

به نظر من

چندش آوره

توی ایران چی میگذره؟؟!!

دلارا دارابی اعدام شد 

آیت الله شاهرودی که دستور توقف اجرای حکم رو داده بود گفت با شنیدن خبر اعدام دلارا گریسته است 

مقامات قضایی میگویند که غرض ورزی اداره ی اجرای احکام رشت و خانواده ی مقتول باعث این اعدام شده! 

این در حالیست که این دختر جوان به خاطر جلوگیری از اعدام دوست پسر خود قتل را به عهده گرفته و مقامات قضایی و اولیای دم از این موضوع مطلع بوده و میدانستند که او بی گناه است!! 

سوال اینجاست که در این مملکت چه خبره؟ 

چرا قضات بدون هماهنگی با ما فوق خود و حتی بدون توجه به قانون تصمیم میگیرند؟ 

............................................ 

پ.ن : H که داشت از همسرش جدا میشد توی دادگاه قاضی «س» برگشت و گفت من کاری به کتابهای قانون ندارم اینجا قانون یعنی من!!!!!!!!!!!!!

گلهای باغچه ی خانه ی پدرم

خیلی زیبا بود 

دیدم حیفه ازشون عکس نگیرم 

تقدیم به شما 

 

 

برای دیدن همه ی عکسها روی ادامه ی مطالب کلیک کنید

ادامه مطلب ...

شهروند نمونه!!!

 دیشب تصمیم گرفتم مثل یک شهروند محترم برم زود عوارض ماشینم رو بدم

ساعت '8:39 شهرداری منطقه

می پرسم مسؤوول قسمت خودروها کیه؟

میگن آقای ح

میرم سمتش کارمندی کثیف با لباسهای چرک و چروک پشت میز نشسته و دستش تا آرنج توی دماغشه

من : سلام

کارمند( با لهجه ای دهاتی): چی میخوای؟

من: با اجازتون اومدم عوارض ماشینم رو بدم

کارمند: کارت

کارت ماشین رو میدم خدمتشون و با دستهای استریلش میگیرتش و محتویات دماغش رو می ماله بهش

کارمند: به اسم کیه؟

من: اگه نگاه کنید همه ی مشخصات رو کارت هست

با هزار بدبختی و زحمت موفق میشه وارد نرم افزار بشه

کارمند: حالا چی میخوای؟

من: عرض کردم خدمتتون اومدم عوارش ماشینمو بدم

کارمند: آها

تو( نه شما ) سال 83 و 85 رو ندادی الان میشه حدود سی هزار تومن

من: اگه ندادم پس چطور سالهای 84 و 86 و 87 ازم گرفتین؟

کارمند: من نمیدونم همینه که هست کامپیوتر که اشتباه نمیکنه!!

من که توی ادارات مختلف انواع بلاها سرم اومده همیشه آرشیوی از فیشهای پرداختی پیش خودم نگه میدارم.

فیش سالهای 83 و 85 رو درآوردم و دادم دستش و گفتم دیدی اشتباه شد.البته مشکل از این بیچاره نیست اپراتور یک در میان زده

فیشها رو گرفت و ثبت کرد

دوباره زد و مبلغ امسال صادر شد

12300 تومن

من: مگه چند درصد گرون شده؟ پارسال که 7400 بوده!

کارمند کمی به خودش فشار میاره و مثلا فکر میکنه و میگه:

خب شما سالهای قبل کم دادین

خنده ام میگیره........بهش میگم پدر جان سالهای قبل که همون مبلغی رو دادم که خودتون بهم فیش دادین خب اول کمی فکر کن بعد حرف بزن

نمیتونه جواب بده صداش میره بالا خب کم دادین من چیکار کنم

دیگه نمیتونم تحمل کنم سرش داد میزنم خاک بر سر من که توی این مملکت موندم و باید با تو عمله سر و کله بزنم... آخه آدم قحطی بود که تو رو گذاشتن اینجا

یه ارباب رجوع نادان برمیگرده و میگه آقای مهندس یکی دو تومن که چیزی نیست ایقدر خودتو عصبی میکنی!!

( خدایا من چه گناهی مرتکب شدم که منو اینجای دنیا تبعید کردی؟؟؟)

بر میگردم بهش میگم مردک اولا من دارم با کارمند اینجا حرف میزنم نه تو، ثانیا آخه نادان مساله دو سه هزار تومن من که نیست.........اینا تو پاچه ی همه میکنند ، میدونی چند تا خونه و ماشین توی این شهر هست؟......اگه سر همه کلاه بذارن میدونی چه پول اضافه ای میره تو حساب شهرداری؟........توی این مملکت بی صاحاب کی جواب میده؟.......یه آدم گردن کلفت همشو میل میکنه

ارباب رجوع احمق به فکر فرو میره و دیگه حرفی نمیزنه

کارمند بغلی که شاهد ماجراست میاد و میگه آقا ببخشید شما بفرمایید من خودم رسیدگی میکنم

فیش ها رو دوباره میگیره و یه نگاه میندازه

کارمند دوم: آقا شرمنده همکار من به جای 7400 زده 4700 و بجای 6400 زده 4600 پیش میاد شما ببخشید

من: موندم چی باید بگم؟.... فقط زل میزنم بهش

............................................................. 

پی نوشت 1: کلی از همکلاسهای من مهندسین بیکار هستند نمیگم همه لایق اند ولی خنگ هم نیستند

پی نوشت 2: با این وضعیت طبق برنامه در بیست سال آینده یک ابر قدرت منطقه ای و جهانی خواهیم بود

پی نوشت 3 : دمکراتیزه کردن اگه در همه ی جهان باعث بهبود وضعیت میشه در ایران وضع رو بدتر میکنه که بعدا توضیح میدم چرا؟

اصفهان...

فرصتی پیش اومد که یکبار دیگه برم اصفهان 

شهری که دوره ی دانشجویی رو اونجا گذروندم 

شهری که جوانی رو توش جا گذاشتم 

کناره ی زاینده رود 

قدم زدن در راهروهای تو در توی نقش جهان 

پس کوچه های جلفا و خاقانی و خرید آب زندگانی 

نیلوفر 

بوسه ی فرانسوی 

مرداویج 

سیگار Malboro  

هتل عباسی 

کافی شاپ هتل آسمان و آنی 

قرار و مدارهای بچگونه 

انجمن های علمی که تنها جذابیتش لاس زدن با جنس مخالف بود و چه بختها که اونجا باز نشد 

همه و همه خاطراتی تکرار نشدنی است 

با علی ساعتها قدم زدیم و درباره ی گذشته حرف زدیم عین این نظامی های بازنشسته که همه ی قدرت و شوکتشون رو از دست دادن و به یاد گذشته زنده اند 

رفتیم کلیسا وانک ، رامون ندادن بریم تو ، مراسم بود 

بعد از مدتها به اصرار بهنام سیگار کشیدم اونم چی؟ Marlboro  قرمز.دیگه ریه ام جواب نمی ده!! 

از کوچه ی نیلوفر اینا رد شدم ، بچه داره ، یه دختر دوساله ، شکل خودش 

چهره اش شکسته شده و زنانه و کمی شکمش اومده جلو ولی خوب هنوز جذابه ، امیدوارم شوهرش قدرشو بدونه ( بگو آخه مردیکه به تو چه مربوطه

رفتیم پاساژ مریم ، پل شیری ، از در پیتزا نیکان رد شدیم ، چهار باغ رو پایین رفتیم 

مجتمع پارک 

کانون خوشنویسان 

کانون زبان 

راستی مادام رو یادم رفت بگم با آرابوی کوچیک و دنجش 

آرش و امیر رو دیدم با خانمهاشون 

آرش یه شرکت کامپیوتری زده بود و با خانمش با هم کار میکردن ، خانمش ح...ا..م..ل.ه بود و داشتند بچه دار میشدند ( چه شود بچه ی آرش )  

شام هم رفتیم شهرزاد مثل قدیما 

در کل سفر خوبی بود 

خیلی خوش گذشت