تراوشات مغز پریود من

کاش بیداری و آرامش جمع می شدند

تراوشات مغز پریود من

کاش بیداری و آرامش جمع می شدند

یادی از حسین پناهی

امروز یادش افتادم  

و نمیدونم چرا همش این شعر میومد توی ذهنم 

امیدوارم درست بنویسمش 

.................................. 

 من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم

دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم

قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان می ترسم

عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم

کودکان را دوست دارم
ولی از ائینه می ترسم

سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم

من!!!

من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا خانم پنج‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ب.ظ

سلام رفیق
اره فکر کنم آرش خان رمز ها رو عوض کرده
البته نه همشو........حالا ۱۲۳۱۲۳ رو امتحان کن
اگر نشد بزار نگاه کنم برات میفرستم
----------------------------
ممنون بابت توصیه های ایمنیت ..........
اصفهان رو دوست داری؟

بهار دوشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:36 ب.ظ http://bahar-e-omr.blogsky.com

سلام

خیلی شعرش قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد