تراوشات مغز پریود من

کاش بیداری و آرامش جمع می شدند

تراوشات مغز پریود من

کاش بیداری و آرامش جمع می شدند

رأی، آری یا خیر؟

از چند ماه پیش که تب نمایش انتخاباتی بالا گرفت تا امروز سعی کردم خبرها رو دنبال کنم و درباره ی اینکه آیا رای دادن یا ندادن هر کدام چقدر میتونه سرنوشت و آینده ی این ملت ستمدیده رو تغییر بده خیلی فکر کردم. 

واسه همین تا فرصتی پیش اومده توی اینترنت و کانالهای معتبر خبری سرک کشیدم و با دوستانم بحثهای زیادی کردم. 

 راستش به نتایجی رسیدم که برای شما دوستان عزیز خواهم نوشت. 

1- تحریم 

به نظر میرسه که طرفداران این گزینه تنها توجیهی که برای این ایده دارند اینه که ما بیایم و با رأی ندادن مشروعیت زدایی بکنیم! 

ولی خب به نظر من این کار غیر ممکن است....... 

چون اگر حتی هیچکس هم شرکت نکنه و فردا اعلام بشه در این انتخابات 70 درصد واجدین شرایط شرکت کردند و  آقای دکتر... با اکثریت آرا پیروز شدند کدامیک از این خانمها و آقایان ثابت خواهند کرد که این آمار غلطه؟! 

2- دوستانی هستند که زیادی خوشبیننند و گمان میکنند که اگر شرکت کنند و مثلا به کروبی یا موسوی رأی بدند از روز 23 خرداد ایران میشه بهشت و شروع میکنیم به حرکت به سمت دموکراسی و احقاق حقوق مردم ....

که به نظر من باز دارند اشتباه میکنن و حدود وظایف رئیس جمهوری رو فراموش کردند!  

یه اشتباه دیگه هم هست که خیلی ها گمان دارند که مردم ایران به دنبال دموکراسی هستند ... 

راستش من خودم هم تا چند وقت پیش اینطور فکر میکردم!  

ولی با آدمهای زیادی در این مورد حرف زدم که خیلی هاشون هم هم سن و سال خودم بودند و مثلا امروزی... 

جالبه که خیلی ها اصلا کاری به دموکراسی و آزادی ندارند و خواسته های خیلی محدودی دارند از جمله داشتن یه شغل ساده و یا مثلا بر چیدن گشت ا رش اد و شکل مو و لباس و....

ظاهرا ما طرفداران آزادی و دموکراسی در ایران یک اقلیت کوچک هستیم! 

 

و اما امروز و جمع بندی کلی که من بهش رسیدم: 

ظاهرا در این دوره تحریم هیچ فایده ای نداره و تنها هدفی که مردم میتونند داشته باشند باید این باشه که با شرکت در انتخابات فقط آقای دکتر... رو که سوار اسب شده و داره چار نعل به سمت ارتجاء میتازه و ایران رو به سمت تجزیه و جنگهای قومی و مذهبی میبره از بالا به پایین بکشیم 

بعد بشینیم فکر کنیم که چه خاکی بر سرمون بریزیم  

پس ایده ال هامون رو بیخیال بشیم و لااقل ایران رو نجات بدیم 

به قول یکی از کارشناسان: همه میدونیم که حقمون چلوکبابه ولی حالا که گیرمون نمیاد لااقل همین نون خشک رو از دست ندیم.

پ.ن1: خودم هنوز مردد هستم که شرکت بمنم یا نه ولی شما شرکت کنید 

پ.ن2: سارا جان از اینکه وبلاگ آموزشی شما ف ی ل ت ر شد متأسفم.امیدوارم افسردگی نگیری. 

به هر حال ما باید پوست کلفت تر از این حرفها باشیم رفیق 

پ.ن 3: لطفا نظر بدین و نظراتتون رو بگین و اشتباهات من رو بهم یاد آوری کنید و فکر کنم این موضوع ارزش بحث داشته باشه

دکتر مصدق در دادگاه لاهه

اندازه ی دین ما به دکنر مصدق ها را هیچ گاه نمی شود برآورد کرد.دولتمردان کنونی مان هم بهتر است یادشان بماند که روزی از رفتارشان به نیکی یا به زشتی یاد می شود.پس جایگاه این ملت و این خاک عزیز را فراموش نکنند!!!

چه کسی جای چه کسی نشسته؟

می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت. در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود دکتر مصدق رفت و روی صندلی انگلستان نشست. قبل از شروع جلسه یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست اما پیرمرد تحویل نگرفت و روی همان صندلی نشست.

جلسه داشت شروع می شد و هیات نمایندگی انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خودش بنشیند اما پیرمرد اصلاً نگاهشان هم نمی کرد.

جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای انگلستان نشسته اید و جای شما آن جاست.

کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد که مصدق بالاخره به حرف آمد و گفت:خیال می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی انگلیس کدام است؟ نه آقای رییس، خوب می دانیم جایمان کجاست اما راستش را بخواهید چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستن برای خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای ایشان نشستن یعنی چه. او اضافه کرد که سال های سال است که دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست.

با همین ابتکار و حرکت عجیب بود که تا انتهای نشست فضای جلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفت و در نهایت هم انگلستان محکوم شد. 

نقل از وبلاگ isaac ahmadi

جون هر کی دوس دارین....

آقایون 

خانما 

خواهش میکنم 

تمنا میکنم 

جون هرکی دوس دارین 

اینقدر پیامهای تبلیغاتی مزخرف فروش افسانه ی جومونگ و قرص لاغری و عصاره ی پیاز و افزایش دهنده ی میل جن...ی و چه میدونم این چیزای تخمی واسه من نذارین. 

من اگه چیزی بخوام خودم بلدم از کجا بخرم. 

پدرم در اومد از بس که روزی 60 تا پیام تبلیغاتی پاک کردم!!! 

........................ 

حالا کافیه این پست رو بدم بالا بازم شروع میشه!

۸

در ماتحتم پایکوبیست !

در درونم بسیار جشن است !

آلتم از من جداست !

و سلیته خانم همسایه هنوز در کف ِ من است ! 

من هنوز بیکارم ! 

همچون همه ی این سالیان

میبافم اینروزها !

افکارم را با حرفهای رکیک !

زندگیم را با گه !

یادی از حسین پناهی

امروز یادش افتادم  

و نمیدونم چرا همش این شعر میومد توی ذهنم 

امیدوارم درست بنویسمش 

.................................. 

 من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم

دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم

قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان می ترسم

عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم

کودکان را دوست دارم
ولی از ائینه می ترسم

سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم

من!!!

من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم

براندازی با اندام

هر چی تاریخ میخونم 

هر چی کتابها رو ورق می زنم 

در هیچ برهه ای از تاریخ ایران و جهان ندیدم حکومتی به زنان به خاطر بزرگی سینه یا باسن گیر بده و بهشون بگه شما برانداز نرم هستین!!! 

باور کنید 

 بارها 

با همین چشمان خودم  

دیدم که گشت ارشاد به زنانی گیر داده 

که مانتو تنشون بوده 

و 

مقنعه سرشون و تیپ کاملا رسمی داشتن

ولی مورد آزار گشت قرار گرفتن  

که چرا سینه یا باسنت از زیر لباس معلومه 

آخه چیکار کنه بنده خدا؟ 

مگه سایز بدنش دست خودشه؟  

.

یا من دیوانه ام که اینا واسم عجیبه

یا....

۷

چرا تازگی ها اینجوری شدم  

راستش

 

 

دیگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد!!!

ازدواج یا ارضاء ش....

بالاخره م هم کسی رو پیدا کرد که باهاش ازدواج کنه 

بله دوست اصفهانی و مذهبی و متعصب من 

کسی که هر وقت میدیدمش از تنهایی مینالید 

کسی که فقط زن میخواست و واسش مهم نبود طرفش کی باشه 

فقط مهم این بود که زن باشه!!! 

بزودی عقد میکنه 

یک عقد طولانی مدت 

 و البته با فرهنگی که دارن بعید میدونم بتونه به قول اصفهانی ها کاری صورِت بده 

فقط گمون کنم از این به بعد هدفمند جُنُب میشه و لااقل یک تصویر از شریک ثکس اش در ذهن خواهد داشت و شبها خوابشو میبینه!!!!!!!  

مبارکشون باشه 

ولی  

به نظر من

چندش آوره

توی ایران چی میگذره؟؟!!

دلارا دارابی اعدام شد 

آیت الله شاهرودی که دستور توقف اجرای حکم رو داده بود گفت با شنیدن خبر اعدام دلارا گریسته است 

مقامات قضایی میگویند که غرض ورزی اداره ی اجرای احکام رشت و خانواده ی مقتول باعث این اعدام شده! 

این در حالیست که این دختر جوان به خاطر جلوگیری از اعدام دوست پسر خود قتل را به عهده گرفته و مقامات قضایی و اولیای دم از این موضوع مطلع بوده و میدانستند که او بی گناه است!! 

سوال اینجاست که در این مملکت چه خبره؟ 

چرا قضات بدون هماهنگی با ما فوق خود و حتی بدون توجه به قانون تصمیم میگیرند؟ 

............................................ 

پ.ن : H که داشت از همسرش جدا میشد توی دادگاه قاضی «س» برگشت و گفت من کاری به کتابهای قانون ندارم اینجا قانون یعنی من!!!!!!!!!!!!!

گلهای باغچه ی خانه ی پدرم

خیلی زیبا بود 

دیدم حیفه ازشون عکس نگیرم 

تقدیم به شما 

 

 

برای دیدن همه ی عکسها روی ادامه ی مطالب کلیک کنید

ادامه مطلب ...